جدول جو
جدول جو

معنی در بر کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

در بر کشیدن
در آغوش کشیدن
تصویری از در بر کشیدن
تصویر در بر کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
در بر کشیدن
(پَ سُ نِ گَ تَ)
در کنار گرفتن. در آغوش کشیدن:
چو لهراسب گفتار دستان شنید
براو آفرین کرد و در بر کشید.
فردوسی.
خودپرستی چو حلقه بر درنه
بیخودی را چو حله در بر کش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
در بر کشیدن
در کنار گرفتن در آغوش کشیدن
تصویری از در بر کشیدن
تصویر در بر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم در کشیدن
تصویر دم در کشیدن
کنایه از سکوت کردن، ساکت شدن، خاموش شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
در آغوش کشیدن. در آغوش گرفتن. در بر کشیدن:
گفت من سوزیده ام زآن آتشی
تو مگر اندر بر خویشم کشی
چونکه شیر اندر بر خویشش کشید
در پناه شیر تا چه می دوید.
مولوی.
و رجوع به در برکشیدن وکشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ دَ)
بیرون آمدن. برزدن. طالع شدن:
ببود آن شب و خورد و گفت و شنید
سپیده چو از کوه سر برکشید.
فردوسی.
چو از خاور او سوی مشرق کشید
ز خاور شب تیره سر برکشید.
فردوسی.
، طغیان کردن. یاغی شدن. سرپیچی کردن:
رهی کز خداوند سر برکشید
ز اندازه پس سرش باید برید.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
(پَ سُ کَ دَ)
درپوشیدن. به بر کردن. لبس:
پارسا بین که خرقه دربرکرد
جامۀ کعبه را جل خر کرد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دم در کشیدن
تصویر دم در کشیدن
سکوت کردن ساکت شدن خاموش گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف بر کشیدن
تصویر صف بر کشیدن
صف آراستن صف آرایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار